درباره هستی من




Saturday, February 01, 2003

٭
من از جمع كردن تختم خيلي بدم مي آد،
هميشه تختم نا مرتبه و من بهونه ام اينه كه مي خوام بخوابم،
تازگي ها مامانم هي بهم گير مي ده كه تو چقدر شلخته اي، چرا تخت رو جمع نمي كني،
با خودم مي گم:“ اين بيچاره فقط از من همين رو مي خواد، از فردا تختم رو جمع مي كنم.”
ولي دوباره فردا صبح كه مي شه خوابم مي آد و بي حوصله هستم و مي گم :“ ول كن بابا كي حوصله داره تختشو جمع كنه، حالا اگه امروز تخت من نامرتب باشه مگه چه تغييري در روند هستي ايجاد مي شه؟”
وقتي اين رو بهش مي گم شروع مي كنه ده ساعت درس ادب دادن و اعصابم رو خورد مي كنه، پس دوباره تصميم مي گيرم تختم رو فردا صبحش جمع كنم.




0 Comments:

Post a Comment

<< Home

........................................................................................