درباره هستی من




Monday, July 14, 2003

٭
« سلام»
« سلام، چه طوری؟ چه خبر؟»
« خوبم، سلامت...
« چی کارها می کنی؟»
« من ....
« پسر مسر چه خبر؟»
« والا .....
« با کسی دوست شدی؟»
« راستش رو بخواهی ...
« دیگه چه خبر؟»
« دیگه؟»
« گفتی هنوز با هیچ کسی دوست نشدی، نه؟»
« من گفتم؟»
« خاک بر سرت تو همیشه بی عرضه بودی!»
..
« خواهرت چی کار می کنه؟»
« اونم خ....
« با کسی دوست نشده؟»
« راستش ی....
« ای بابا معلوم دیگه شما دو تا عین هم هستین!»
« تو چی کار می کنی؟»
« من هیچ چی، می رم و میام و هیچ چی دیگه!»
« با دوست پسرت چی کار کردی؟»
« خوبیم، تصمیم گرفتیم عروسی کنیم.»
« نه! جان من؟»
« آره، از فیلم و موسیقی و اینها چه خبر؟»
« فکراتو خوب کردی؟»
« هان؟ راستی کارت چه طوره؟»
« می گم فکراتو کردی؟ آخه شماها که هر روز با هم دعوا دارین چه طوری می خواین با هم زندگی کنین؟»
« من تا حالا آدمی به فضولیه تو ندیدم! از وقتی من اومدم همش داری از مسائل خصوصی من می پرسی!! و هی قضاوت می کنی!»
« من؟»
« آره! پس نه من!»




0 Comments:

Post a Comment

<< Home

........................................................................................