درباره هستی من




Sunday, July 20, 2003

٭
استارت می زنی.دینگ دینگ دینگ (یعنی کمربند رو ببند). کمربند رو می بندی. می زنی دنده عقب. پات رو روی پدال گاز فشار می دی. این دست کوفتیت هی می ره طرف ضبط هی با خودت می گی بی خیال. هی اون می ره که موزیک پخش کنه هی تو می گی بی خیال.
بالاخره حالتو می گیره و روشنش می کنه. همچین که روشن می شه. شروع می کنی باهاش بلند بلند خوندن.
دیگه احتمالاً داری توی دنده 4 می رونی و تخت گاز می ری. خوب معلومه دیگه الان سیگار می چسبه. همینطور که فریاد می زنی و با خواننده همصدایی می کنی و خیره ای به اتوبان دستت رو می کنی توی کیفت و سیگار رو در میاری. حالا مگه فندک رو می شه پیداش کرد تو اون آشفته بازار کیفت. اونم پیدا می کنی و سیگار رو روشن می کنی. همون موقع ترافیک می شه و مجبوری ایست کامل کنی. وقتی وامیستی همچنان داری سیگار رو می خوری به جای اینکه بکشیش و داری بلند بلند فریاد می زنی و می خونی. ماشین بغلی داره با نگاهش اعصابت رو خورد می کنه. بر می گردی می بینی دو تا پسر فرچه دارن می خندن و نگات می کنن. روت رو بر می گردونی و همچنان می خونی و سیگار رو می خوری. تا اینکه دوباره شروع می شه. این موبایل کثافت نویزش رو می ندازه رو موزیک. یادت می ره سره کاری. دست می کنی توی کیفت درش میاری شاید که در حال زنگ زدن باشه و صدای موزیک نمی ذاره تو بشنویش. ولی خوب معلومه که زنگ نمی زنه! می ذاریش زیر ترمز دستی و راه باز شده و می زنی 1، گاز می دی و می زنی 2، این دفعه دیگه تخت گاز می دی تا صدای موتور در بیاد و دنده رو 3 می کنی، خوانندهه داره همون طوری می خونه و تو رو دعوت می کنه به هم صدایی. دندهه رو می زنی 4. دیگه خیلی خوبی که دوباره نویزش می یوفته روی موزیک. اَه کثافت! دوباره خر می شی و برش می داری نگاهش می کنی. بابا جون سر کاری این زنگ بزن نیست. آتیش سیگاره فیلتر رو داغ می کنه و می فهمی که دیگه وقتشه که خاموشش کنی و تازه دلت سیگار بعدی رو می خواد. دوباره می ری تو حال خودت که نویزه می اُفته و صدای زنگش بلند می شه. خوب معلومه دیگه یکی از اون آدمهاییه که اصلاً حوصله اش رو نداری! پس می ذاری اینقدر زنگ بزنه تا جون از ما تحتش در بره.
رسیدی به مقصد و اونی که باید زنگ می زد زنگ نزده! ماشن رو خاموش می کنی. قفل فرمون رو با حرص می زنی و در و باز می کنی و بدشم یه جوری می کوبونیش که خودت با خودت می گی چته بابا، این طوری نمی شکنه. و همش تو فکر اینی که احتمالاً انگشتاش می شکسته اگه شماره رو می گرفته!




0 Comments:

Post a Comment

<< Home

........................................................................................