٭
خر یا شایدم گاو
بازم توئي؟ با همون روش هميشه؟ آره.
خودتي. مثل هميشه. مثل همهي گذشتهها.
مثل ديروز. مثل پريروز، مثل هميشه.
ببين، بخدا خستهم. خواركسه، خستهم، ولم كن.
بذار بيام بيرون. ميدوني الان كجام؟
تو همون شهر هميشه، تو همون دنيائي كه تو برام ساختي.
با حرفات. دنياي خوشبختيها.
ديگه خستهم. من انداختمت بيرون، از تمام اون دنيا.
انداختمت بيرون و ديگه نميخوام بياي تو.
باور كن نميذارم بياي تو.
نميذارم منو باز با خودت ببري.
تمام درها رو بستم.
اما هر دري رو كه ميبندم، تو باز از يكي ديگه مياي تو.
با همون روش هميشه و من ميبينم كه باز خودتي.
خرم؟
آره. خاك تو سرم، هستم.
اونقدر خرم كه باز هر بار مياي تو، ميگم مهمونه.
ميگم خستهست.
از راه رسيده، بذار بشينه.
بذار چند دقيقه بشينه.
من گه عوضي، هر بار همين كار و ميكنم.
توام ياد گرفتيش.
بعد منو ميبري. دعوتم ميكني، بعد ميبري با خودت.
به همون جائي كه من سالهاست تركش كردم.
بعد من و با خودت ميبري تو خيابوناش، تو باغاش.
بهم ميگي: ببين، بخدا ديگه عوض شده. بخدا من ديگه اون من قديم نيست.
دستمو ميگيري، زانو ميزني و ميبوسي و من...
آره گفتم كه خرم. خر تو ميشم.
خلاصه كه اين بارم اومدي. كل داستانتو بلدم، اما باشه.
بيا تو. بيا بشين، كمي خستگي در كن!
0 Comments:
Post a Comment
<< Home