درباره هستی من




Friday, November 21, 2003

٭
عطش *
گاهی ما در پی برداشتن نقابهای آدمها هستیم.
گاهی موفق می شی نقاب رو کنار بزنی و واقعیت وجودی وی رو ببینی، حتی امکان داره برای دیدن آنچه که در زیر نقاب هست تاوان بسیار بدهی و تجربه ای تلخ بدست بیاری.
محتمل هست که زیر نقاب آدمها چیزی ببینی که به نظرت وحشتناک باشه ولی جادوی زمان می تونه اون تصویر وحشتناک رو در ذهن تو تعدیل کنه، تغییرش بده و باعث شه که شک کنی.
به واسطه شک، دوباره خطر می کنی.
می دونی خطرناکِ، ولی اون شک رو باید به یقین تبدیل کنی، عطش رسیدن به یقین و واقیت دوباره می کِشدِت به گودال.
با این پیش فرض دوباره خودت رو وارد زندگی وی می کنی که دو امکان هست.
یکی: به همانی که قبلاً رسیده ای برسی، یا شاید هم بدتر از آن
اون یکی: ضد آنچه که دیده ای رو ببینی.
مورد اول رو کم کم فراموش می کنی.
مورد دومی رو کم کم باور می کنی، انگار می خواهی همزمان به خودت اثبات کنی که احمقی، می خوای به خودت ثابت کنی که اشتباه کرده بودی.
خلاصه اینکه امکان داره مورد اولی اتفاق بیوفته و وقتی که اتفاق افتاد دوباره یادت میوفته که آره، یه مورد اولی فراموش شده هم بوده که اتفاقاً محتمل تر بوده، خوب طبیعیه که حالت بد شه، آخه خودت به خودت رودست زدی. دوباره بر می گردی سر خط، دوباره وحشت زده می شی از چیزی که دیدی، شاید هم این بار خشمی درونت رو پر کنه.
درگیر می شی، با اون خشم و وحشت شروع می کنی کلنجار رفتن و خودت رو مقصر می بینی.
احتمالاً دوباره جادوی زمان دست به کار می شه و خیلی از چیزها رو در ذهنت تعدیل می کنه و اون خشم و وحشت رو کمرنگ تر و کمرنگ تر می کنه و شکی که مسبب تمام این بلایا بود این بار با چهره ای متفاوت وارد می شه و دوباره مغلوبت می کنه.
غافل از اینکه «تنها خرد موجود در دنیا "خرد تردید در یقین است"»** غافل از اینکه هیچ یقینی وجود ندارد که نشه در آن تردید کرد و ردپای شک در آن پیدا نشود.

---------
* این نوشته در مورد همه صادق نیست ولی در مورد یونی بسیار صادق است، به همین دلیل هم طرف صحبتم یونی بوده.
** میلان کوندرا




0 Comments:

Post a Comment

<< Home

........................................................................................