درباره هستی من




Monday, December 01, 2003

٭
حسنی به مکتب نمی رفت وقتی می رفت....

می شینم رو تختم،
لیوان مشروب رو می ذارم جلوم،
پنیر رو هم می ذارم کنار دستم،
کاله نه!
آخه کاله مادرجنده س،
از اون خارجی هاش،
لیوان اول رو می خورم،
وقتی تموم شد سیگارم رو روشن می کنم،
کلهِ همچین گرم می شه،
موبایلم رو بر می دارم،
می رم تو Phone book،
اسمت رو میارم،
دکمه وسطی رو فشار می دم،
یه خانومی گوشیت رو جواب می ده،
خوب معلومه دیگه می خوای دودرم کنی،
گوشی رو دادی به یکی،
بهش هم گفتی بگه:
"دستگاه مشترک مورد نظر خاموش می باشد.
The mobile set is off
"
عجب ... کشی هستی تو دیگه!




0 Comments:

Post a Comment

<< Home

........................................................................................