٭
کوچولو
از خونه شروع کردی خوردن، با حالت مستی وارد می شی، موزیک تمام سلولها رو به حرکت در میاره، شروع می کنی رقصیدن، نگاه ها رو می بینی که خیره شدن بهت، هر کدوم یه پیغامی رو با خودش داره، همه رو می بینی و فقط می خندی و می رقصی، دعوت می شی به تجدید قوا، می ری و یه لیوان رو سر می کشی، دیگه با اکثر آدمهایی که اونجا نشستن فرق داری، دیگه مستِ مستی، هیچ چی توجهت رو به خودش جلب نمی کنه، تا اینکه کم کم احساس می کنی یه چیزی داره لباسات رو پاره می کنه و می ره زیر اونها، اولش به روی خودت نمیاری و سرت رو به سمت اون نگاه بر نمی گردونی، ولی از اون لحظه به بعد اون نگاه ول کن نیست، دیگه راحت نمی رقصی، نمی دونی نگاه مال کیست، ولی انگار فقط برای اون نگاه راه می ری و برای اون نگاه می رقصی، می ری دوباره یه لیوان دیگه رو یواشکی دور از چشم اون نگاه سر می کشی، و می رقصی، کم کم نگاه آرامشت رو بهم می زنه، دیگه ناراحتی از اینکه پشت لباست بازه، کم کم ناراحتی که وظیفه داری اون وسط برقصی، وقتشه که یه سیگار روشن کنی، می ری تو حیاط یه جای خلوت، از سرما داری می لرزی، فکر اون نگاه داره دیوونت می کنه، یه ترس از دیدن صاحب نگاه، یه کنجکاوی برای دیدن صاحب نگاه، سرده، خیلی سرده، شروع کردی به لرزیدن، نم نم بارون، فکر وز کردن موها ولت نمی کنه، یه چیزی شبیه کت مردونه میوفته رو شونت، سیگار رو سریع می ندازی و می دونی که خودشه، باید برگردی و باید نگاهش کنی.
صدایی مردونه و جا افتاده پشت سرت می گه: « کوچولو این طوری سرما می خوری ها! چرا سیگارت رو انداختی، با من راحت باش »
تو سرجات خشک شدی، نمی تونی تکون بخوری.
« نمی خوای برگردی ببینی این کیه که از اول شب داری براش می رقصی؟ »
فقط می گی من برای خودم می رقصم و باز هم بر نمی گردی.
« پس من می رم کوچولو »
با صدای بلند می گی کتتون رو از روی شونه من بردارین.
با برداشته شدن کت از سرما می لرزی، چند ثانیه صبر می کنی تا دور شه و بر می گردی می ری تو سالن.
بازی نگاه و فرار همچنان ادامه داره تا لحظه ای که بعد از اون رقص مسخره چاقو داری از لا به لای جمعیت رد می شی، در حالی که نفست به شماره افتاده و با شاباش ها خودت رو باد می زنی، یکی پول ها رو از دستت می غاپه، بر می گردی و بالاخره می بینیش در حالی که لبخند بر لب داره
دم گوشت می گه: « کوچولو خیلی قشنگ رقصیدی»
و یه لیوان آب آلبالو می ده دستت و دستش رو می ذاره پشتت و هدایتت می کنه به سمت یک صندلی خالی.
از اون لحظه به بعد تو به دنبال اون نگاه می گردی.
0 Comments:
Post a Comment
<< Home