درباره هستی من




Saturday, January 10, 2004

٭
وقتی حالت اینقدر بد باشه که حال من بد ِ، می زنی تو کار فکر کردن به یه سرنگ هوا... بلکه به زندگی امیدوار شی، بعد کم کم امیدوار می شی به سرنگ هوا و بعد به سقوط آزاد و بعد به یه طناب آویزون از سقف و بعد به پریز برق و بعد به یه وزنه که به پات وصل ِ و باهاش می ری توی یه استخر، بعدش به یه تیغ یا یه چاقو، بعدش به حمامی پر از بخار که گاز دی اکسید کربن توش داره ذره ذره وارد می شه، بعدش همین طور داری به تک تک اینها فکر می کنی، که به این نتیجه می رسی که یه بدبخت ِ، ترسوی، احمق هستی که هیچ وقت جرات نمی کنی به فکرات جامعه عمل بپوشونی و بیشتر و بیشتر از خودت بدت میاد!




0 Comments:

Post a Comment

<< Home

........................................................................................