درباره هستی من




Sunday, November 06, 2005

٭
خوب این بار خیلی سخت ِ
ولی من می تونم
من می تونم بر همه چیز غلبه کنم
گاهی مریض می شم.
به طرز احمقانه ای می خوام که خودم رو اذیت کنم
انگار یه دنیا بغض رو باید خالی کنم
خلاصه داشتم می گفتم
ولی من می تونم
باید بتونم
هیچ کس نمرده
ولی به خدا من می میرم
جمله بالا رو نشنیده بگیرید
یکهو ضعیف شدم ترسیدم
تنهایی؟
اصلاً حرفش رو نزن
من تنها نیستم
من موزیک دارم
کتاب دارم
یه دنیا آرزو دارم
هیچ کس نمرده
منم نمی میرم
تازه فوقش این ِ که می میرم
مردن هم یک تجربه هستش
ولی راستش رو بخواهی من نمی میرم
من غصه می خورم
گریه می کنم
تمام روند زندگیم رو عوض می کنم
ولی نمی میرم
تازه اگر هم مردم به تخمم
ولی من باید ثابت کنم که نمی میرم
نه برای اینکه مغرور هستم
فقط برای اینکه تاریخ رو خراب نکنم
آخه هیچ کس نمرده
می دونی چیه
من یه کم ترسو هستم
ولی مرگ هیچ غلطی نمی تونه بکنه
تنهایی که خیلی وحشتناک می شه
درست مثل یه هیولا میاد سراغم
ولی اینبار بهش می گم که هیچ غلطی نمی تونه بکنه
خدا کنه شبیه آمریکا نباشه که هیچ غلطی نمی تونست بکنه
بعدش کونمون گذاشت
ببین از این بی ادبی ها که بگذریم
من بدجوری دارم غاطی می کنم
کاش از اول فکر اینجاش رو کرده بودم
خوب از اول قرار یه چیز دیگه بود
قرار بود من الان یه جای دیگه باشم
دیدی قرار مدار ها چطوری آدم رو ضایع می کنند.
حالا من هنوز اینجام
من نمی میرم




........................................................................................