٭
من از آن بالکن طبقه سوم پرت شدم پایین، اون چند ثانیه بین زمین و هوا خیلی وحشتناک بود، ترسی بود که تا حالا تجربه نکرده بودم
لحظه برخورد با زمین خیلی دردناک بود، مغزم متلاشی شد و استخوان هام همه خرد شدند
ظاهراً صدای جیغم به گوش بقیه رسیده بود
مامانم و بابام رو دیدم که اومدن و بالا سرم بودند
مامان بدجوری ضجه می زد
بغضم گرفت.
دلم براش سوخت
صحنه وحشتناکی را داشت نگاه می کرد
بقیه گریان اومدند و دستش رو گرفتند و بردند
بابام شوکه نگاه می کرد
واکنشش خیلی عجیب بود
دقیقاً شوکه بود
می خواستم بر گردم
گفتم خدایا من برگردم اون بالا
برگشتم اون بالا
سیگار دستم بود
و عمیقاً به تجربه چند ثانیه ای ام فکر کردم و لبخند زدم رفتم تو پیش بقیه
و مامان رو بوسیدم
و همه به جرم بچه ای لوس نگاهم کردند
7 Comments:
عزيزم ضجه. نه زجه.
مرسی
baavar kardani boodaaa!!!
عجیبه.... من تجربه ای درست مثل همین و داشتم....
فكر كنم اكثرمون همچين تصوري داشتيم ولي هيشكي مثه تو نمي تونه بيانش كنه !
شما از طبقه سوم یا ضربه مغزی میشی یا قطع نخاع, برو بالاتر
What a great site Stationery manufacturing Nebraska phentermine rosacea care product sensitive skin rims and tires specials texas holdem rules hoyle Web voip vicodin+pill
Post a Comment
<< Home