٭
عین یه مرده میوفتم روی تخت و چشمام رو می بندم که نور نیاد توش و برای فکر نکردن به پتکی که محکم کوبیده می شه پس سرم می رم تو فکرای دیگه
فکر
فکر
فکر
عجیب چقدر چیز هست که بهشون فکر کنم که به همشون باید با نگرانی فکر کنم
وقتی لیستشون کردم فهمیدم چرا فرار می کنم
تغییر
دوست داشتن
آینده
دل شکستگی
و یونی ترسو
به سرعت دارم می رم به سمت تغییر
دیگه دیوانگی هام رو پنهان نمی کنم
دیگه اگر روی اعصابم برن می گم که رفتن
و تمام افکارم رو می ریزم بیرون
مهم نیست که درستن یا غلط مهم اینه که افکار منن و من می خوام بریزمشون بیرون
خسته شدم از بند
بندهای دست و پام رو باز می کنم
و
مثل اسب رم کرده شلنگ تخته می اندازم
3 Comments:
خیلی کار خوبیه.هرکسی جراتش رو تو زندگیش پیدا نمیکنه.
chera har jaa miram avalin comment ro Nima gozaashte?!!!! ajabaaa
يوني با اين قالب تعريف نميشه
يوني با گفتن همون عبارت «خوار» دار تعريف ميشه!!! و
و بعد از هزار سال: عليكم سلام
kary
Post a Comment
<< Home