درباره هستی من




Saturday, October 29, 2005

٭
همه دوست داشتنم رو باید روی یک کاغذ بنویسم و مچاله اش کنم و بریزم توی سطل آشغال
سطل آشغال رو باید بذارم سر کوچه
سُپور باید زودی آشغال ها رو ببره
وگرنه می رم کاغذم رو بر می دارم و دوباره پاکنویسش می کنم، قابش می کنم، می زنم به دیوار




........................................................................................

Sunday, October 23, 2005

٭
ایکاش بیایی و کودکم رو ببری پارک




........................................................................................

Saturday, October 22, 2005

٭
یه روزی الکی شعار می دادم که " هر کس مسئول تجربه و انتخاب خودش است" حالا می بینم نه تنها به این عمل نمی کنم بلکه اصلاً نفهمیدم که این جمله یعنی چی.
کاش بتونم بفهمم که هر کس مسئول تجربه و انتخاب خودش است




........................................................................................

Saturday, October 15, 2005

٭
خودش می دونه که براش بزرگه
ولی به سختی برش می داره
از غرور بر داشتن چیزی بزرگ سرمست می شه
هر روز امتحان می کنه
تا اینکه خسته می شه
می زنه لهش می کنه که دیگه زیادی بزرگ نباشه
دیگه از سرمستی خبری نیست
دیگه بلند کردن اون وسیله بزرگ یه کار عادی شده
پس به دنبال یه وسیله بزرگ و با عظمت دیگه می گرده.
ذهنش با اون وسیله له شده ولی نگاهش به دنبال وسیله ای بزرگ است




........................................................................................

Thursday, October 13, 2005

٭
یه بو می تونه روی خط زمان بر عکس حرکت کن ِ و بره کلی خاطره رو زنده کن و بر داره بیاره.




........................................................................................

Saturday, October 08, 2005

٭
یونی می زنم حالتو می گیرما!




........................................................................................

٭
آقا کسی می دونه این لینک های من چی شدن؟
من نمی تونم برم توی
http://www.blogrolling.com/
دسترسی بهش امکان پذیر نمی باشد.
یه آدم مهربونی پیدا می شه ببینه این لینک ها کجا رفتن؟
من می خواستم یه پست جدی بنویسم ولی وقتی جواب این رو گرفتم پست جدید می ذارم.




........................................................................................

Wednesday, October 05, 2005

٭

خانوم به "س" می گه "ش"، کلی هم تیپ زده و آرایش کرده که انگار داره می ره عروسی، یه دو شاخه محبت هم وسط انگتاش ِ خوب آره! من خودم از اونام که همش دو شاخه محبت وسط انگشتام هستش. یه جورایی هم بهش معتادم. ای بابا منظورم سیگار ِ... داداش من بعد از یک عمر سیگار کشیدن دیگه می فهمم کی سیگاری ِ و معتاد ِ این موجود خبیث و کی برای چسی و بچه باحال بودن می کش ِ. درست مثل این مریم ِ خودمون. مریم یکی از آشناهام هستش. 20 سالش ِ... ! مریم یه دوست پسر ِ 34 ساله داره ولی راستش همش برای علی عشوه میاد! تازه مریم نه تنها به "س" می گه "ش" و سیگار هم می کشه بلکه یه جورایی عین اونایی که از خارج اومدن حرف می زن ِ و همش یه کم لوس کلمات رو بیان می کنه! از مریم بگذریم باید در مورد اون خانوم ِ بگم که شبیه مریم ِ خودمون هستش!خانوم ِ حتماً خیلی روشنفکر هستش! آخه هم سیگار می کشید و هم با اون آقاهه که استاد موسیقی هستش و دست آدم رو له می کنه و می شکونه موقع دست دادن نشسته بود... ولی راستش از او که بگذریم یه خانوم دیگه هستش اون دیگه یه جورایی لعبت ِ تفلکی همش می خنده یه خنده ای که آدم احساس می کنه رو لبش ماسیده! یه سایه هم بالای چشمش می مال ِ و هی سیگار می کشه فکر کنم اینم از اون چسی بیا هاش باشه، ولی راستش نمی دونم... بعد تو نشستی و داری با یکی حرف می زنی یکهو میاد و راجع به آخرین چیزی که تو گفتی یه اظهارنظری می کنه! ای بابا یکی نیست بهش بگه آخه دختر خوب حرف های مردم رو گوش می کنی، نوش جونت خوب دلت می خواد! ولی حداقل به روی خودت نیار! یه دختر ِ دیگه هستش... می دونم حوصله ات سر رفته ولی من می خوام بنویسم، تا آخرشم همین ریختی ِ می گفتم یکی بود امروز دیدمش تیپش از اونایی بود که من دوست دارم، یه دختر ِ اسپرت باحال ولی سنش باید خیلی کم می بود...مثلاً هیجده اینا، یه جورایی دلم گرفت از اینکه از این سن پاشده اومده توی یه کافه نشسته و تنهایی سیگار می کشه و یه چیزهایی می نویسه و می خونه... خوب یه کم زود ِ آخه.... نمی خوام ادای مامان بزرگ ها رو در بیارم ولی کافه آدم رو دیپرس می کنه اونم این ریختی رفتنش. راستش می خواستم یه چیزی راجع به مریم بگم با اینکه هیشکی مریم ِ خودمون رو نمی شناس ِ ولی گفتم شاید بد باشه و آبروش بره. از این به بعد می خوام زیاد از مریم بگم پس بهتر ِ ذهن همه رو در موردش خراب نکنم. مریم همون یونی ِ... ولی یونی رد شده! از اون یونی ها که من کلی حالشون رو می گیرم و نمی ذارم موجودیت پیدا کنن. یونی رد شده! همون مریم ِ خودمون ِ





........................................................................................